دخمه



بسم الله

دو تا حوض از اشک تو چشماش

دو تا رود از سرچشمه اون حوضای پر اب

قاب گرفتن عکس یه حرم رو که سرخی پرچمش

رنگ غروب زده به این دریاچه های نمکی و 

کویر خشک گونه ها رو شالیزار کرده از امواج غم 

و موج موج حرارت دلش رو به بازی گرفته تو کنج این غربت جا موندگی 


پ.ن اول : حرارتاً قُلوبِ کل مومنِِ و مومنه هوای نوکرات و داری مگه نه ؟؟ هوای نوکرات و داری مگه نه ؟؟؟

پ.ن دوم: به سلیمان جهان از طرف مور سلام

پ.ن سوم: هر که دل آرام دید . از دلش ارام رفت


بسم الله

امام حسن عسگری علیه السلام:

بهتر از زندگی چیزی است که چون آن را از دست دهی از "زندگی"بدت آید؛ 

و بدتر از مرگ چیزی است که چون بر تو فرود آید " مرگ "را دوست داشته باشی موسوعه السیره اهل بیت،ج۳۴،ص ۱۲۹


هدیه به همه انبیاءو اولیاء و صلحاءو شهدا و ارواح همه مومنین و مسلمین من الازل الی الابد بخوانید فاتحه مع السوره و الصوات

پ.ن اول : ما را به غم عشق همان عشق علاج است

پ.ن دوم : من حرم لازمم مرا دریاب 

پ.ن سوم : الهی رضا برضائک ، تسلیما لقضائک ، لا معبود سواک ، یا غیاث المستغیثین


بسم الله

وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا

برات از سالها بعد مینویسم از یه آینده ای که نمیدونم میاد یا نه ولی دارم خودمون رو اونجا میبینم.

خنکی هوای پاییز لرز انداخته به جونم و جارو تو دستم مشغول برگزار کردن یه سمفونی شاد هست . کار هر روز سپیده ام جارو زدن حیاط و آب دادن گلدونای لب حوض کوچیک پر از ماهی گلی کنار باغچه است .  نشستم لب حوض تا برگای زرد بازیگوشی که با باد همراه شدن و تو رقص و پای کوبی خودشون و رسوندن به آب و سیراب شدن و رفتن تو خلسه اونهمه هیجان رو جمع کنم که نگاهم وسط اونهمه فیروزه ای محو چشمات میشه و دلم پر میکشه به روزای ده سالگی .

بابا طبق معمول تو حیاط کنار حوض مچت رو گرفته و یه بسته که تو کاغذ رنگی پیچیده شده سُر داده تو دامنت و میگه : جایزه شاگرد اول مدرسه است از طرف ادارمون

میافتی تو خوشی بسته هدیه و نفس میکشی بوی اون ساعت بند پلاستیکی بنفش رو و چشمات چراغونی میشه از دیدن کیف و مداد رنگی و کلاسور رویایی جلوی روت و تو همین حال و احوال گوشات صدای آروم و پر از بغض مادر و میشنوه که خبر از سفر میده و بد حالی دایی مهربون و اسطوره ات ، تو همون لحظه همه چی رنگش عوض میشه و غرق میشی تو دلهره اینکه خدایا قراره چه اتفاقی بیافته .

چقدر این حال گنگ نسبت به آینده به وحشت میندازه همیشه تو رو و چقدر اون حس ششم لعنتی صحنه های تکراری برات آورده و میاره و خواهد آورد فقط خدا میدونه و من که الان اینجا کنار گلدونای شمعدونی نشستم و دارم مرور میکنم اونروزات رو .

اون دوچرخه قرمز کنار حیاط رو برا خودت غول نکن و برو به جنگ با اون آهن پاره تا سالها بعد حسرت جا خوش نکنه تو چشمات برا بلد نبودن و ناتوان بودن تو حض کردن از یه تفریح پر شور پر خاطره

انقدر رکاب بزن تا پاهات قوی بشه برا پیاده روی های خیابون زرتشت که بعدها باید تابستونای زیادی رو تو اون خیابون سر کنی تا بتونی بخشی از مسیر زندگی ات رو اونجا بسازی و عاشقی کنی و بری و بری تا برسونی خودت رو به اول جاده عاشقانه دنیا که دلت و برسونه به معشوق حقیقی

راستی حفظ قرآن رو اگه تثبیت نکنی باید بعدها با دوچرخه و بی دوچرخه تو پیاده گز کردنای خیابونای تهران مدام تو گوشت هدفون یه واکمن قراضه رو تحمل کنی و این به آستانه شنواییت صدمه میزنه ، برو دنبال تثبیت و از عزیز یاد بگیر که عملت حتی اگه کم هست همون رو برا خودت به ثبات برسونی و هر بار در محضر امامت ارائه اش بدی .

بیشتر از رکاب زدن تمرین خوش اخلاقی کن که بعدها پیرت و درمیاره گند دماغی هات و میندازتت تو ناامیدی از عفو و بخشش که کفه سنگین اعمال تو یوم الحسرت به حسن خلق هست جان من .

حواست به یار مدرسه راهنماییت باشه وقتت برا مزه مزه کردن این میوه شیرین خیلی کم هست ، تابه خودت بیای خدا شکسته همه اونچه از دیگری تو دل ساختی و تو میمونی و خاطرات مبهم و کوتاه کتابخونه شهدای محراب ؛

عوضش راهت که خورد تو جلسات انجمن اسلامی یه سر که رفتی مدرسه ساعد بگرد دنبال یه دختر بالا بلند که اگه نجنبی خیلی دیر میرسی به وصالش و باید یه عمر حسرت تنهایی تو جمع بودن رو با خودت اینطرف و اونطرف بچرخونی و مدارا کنی با همه شلوغی و آشفتگی های دور و برت.مراقب باش که زود بجویی اش والا تو اون همه سبزی اردوگاه و تو اونهمه دغدغه های ریز و درشت ممکنه گمش کنی بین شمشاد ها و حواست نباشه به اون چشمایی که قرار هست برات دریا رو سوغات بیاره از پشت کوه های تحمل و تنهایی ؛ نگاه به اون کودکی جا خوش کرده تو چشماش نکن خیلی زودتر از تو بزرگ میشه تو کنج اون شیش گوشه که هر گوشه اش رو برا صاف کردن کجی های انسانها ساخته ان . و اونکه جا میمونه از این کارخونه انسان سازی تو هستی و شاید به سبب این رفاقت دست تو رو هم بگیرن و بزارن فدای نوکرشون بشی اگه زیادی کوچیک هستی برا فانی خودشون شدن .

خوشنویسی رو دنبال کن که لسان قلم لسان دل است و سوز دلت اگه بشینه رو چوب قلمت بوی عود و عنبر پخش میکنه و دنیات و معطر میکنه .

اندازه ای که تشنگی اذیتت میکنه کتاب خوب بخون که هر چی بخونی بازم کم هست برا حرکت کردن و رشد تو صراط دنیا .

باغبونی و نگهداری از گل و گیاه رو از عزیز خانم همسایه یاد بگیر که بعدها برا گلدونایی که خشک میشن عزا نگیری و بلد باشی چه جوری رب شمعدونیای خونت بشی .

نوشته ها و شعرات و به احترام کلمه بودن و از خدا بودن کلمات حفظشون کن و تو بازیها و لجبازیای بچگی به نابودی نکش که سوختگی اون کاغذها میشه یه لک قهوه ای گوشه دلت

کم کن اون فکرای بزرگ و بلند پروازانه رو و دل بده به تصاویر توی آینه ها و حواست به چشمات باشه که بعدها نیافتی به خطا که تاری چشمت داره تصویر رو محو میبینه یا واقعا دور شدی از اونکه جلوی آینه ایستاده .

مراقب دوست داشتنی هات باش ، خدا میخواد بندازتت وسط یه بازی پر از دوری و نزدیکی و عیار پیدا کردن تو این بازی یه دل سیقلی میخواد که تا تراش بخوره این الماس باید دردها بکشی جانم

حرف برا گفتن زیاد دارم ولی خب پیری و چشمای کم سو و بی فروغ اینروزام دیگه یاری نمیکنه برا شفاف دیدنت تو حوض فیروزه ای که لبش نشستم و دارم خنکای پاییز رو میلرزم ، مخلص کلام :

اسم ارباب محک ایمان هست و اگه یه روزی اومد که با شنیدم نام حسین دلت نلرزید به برا ایمانت نگران شو ، دستگاه امام حسین فوق فقه هست و حواست باشه همه ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین کشتی نجات هستن ولی حضرت حسین سریعتر از همه به مقصد میرسونتت و راه رسیدن به عرفان دو مسیر و دو مکان هست یا حرم اباعبدالله یا مجلس عزای ایشون ؛نماز شب خوبه ولی گریه بر سیدالشهدا ارجح بر نماز شب هست .

خلاصه که این و رو قلبت حک کن:

شکر خدا را که در پناه حسینم . عالم از این خوبتر پناه ندارد

و حفظ کن این بیت رو که اولین شعری هست که به پسرک دو سالت یاد میدی:

هر چه گویم عشق از آن برتر بود . عشق امیرالمومنین حیدر بود

و تا ابد تو حرم همه حضرات معصومین این و با خودت زمزمه کن

سرمایه محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو عالم نمیدهم

گر مهر و ماه را .

از طرف پیرزنی که دوست داشت آدم خوبی باشه ولی .


پ.ن اول : این پست با توجه به زمان و حال فعلی نوشته شده و هیچ عقبه فکری پشتش نیست و اون متن پایانی برگرفته از کلام بزرگان در مورد حضرت سیدالشهداست

پ.ن دوم : این پست حسب الامر جناب آقاسیدجواد نوشته شده است .

پ.ن سوم : اعتراف میکنم یه مواردی بود که یواشکی تو گوش ماهی گلی ها گفتم تا به گوش خودم تو ده سالگی برسونن ولی روم نشد اینجا بنویسمشون .

پ.ن چهارم : تا دیر نشده برگه امتحانی که جلومون هست رو با توجه به متن کتابی که در اختیارمون گذاشتن اصلاح کنیم و الکی امیدوار نباشیم به گوشه چشم طراح سوالات چرا که با آزمون اوپن بوک حجت رو تموم کرده و از ارفاق تا اون ته تها خبری نیست و خدا نکنه مردود بشیم و مجبور شیم تا شهریور بیایم و بریم و مهر تجدیدی بخوره تو پیشونیمون چون اونموفع حتی اگه قبول بشیم یه کارنامه با عنوان قبولی شهریور تو دستمون هست که هیچ جاش شبیه اون قبولی خرداد تو نامه درس خونای عالم نیست و آبروی رفته همیشه شرمندگیش موندگارِ

پ.ن پنجم :

خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می زنم.

اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت بازخواست می کنم.

اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.


بسم الله

هر چی جمعه به ساعتهای پایانیش نزدیک میشه اون شعله کوچیک امید تو دلم رو به افول میره و خاموش میشه . انگار خیلی کودکانه از پس قایم باشک تو دعای ندبه و اون کجاست کجاست گفتنام منتظر یه معجزه بودم که این هفته دیگه جواب میده ولی حیف که فرج بازی نیست که با دو تا صدا زدن خبری بشه.

تو این ساعتا دنبال یه مرحم میگردم برای دل سوخته ام و مدتهاست هیچی جای دعا رو برام نمیگیره . میخواد آل یاسین باشه و میخواد سمات باشه با اون لحن قدیمی و اون جملات شگفت انگیز و قشنگش 


پ.ن اول:مثل من گدا سر کویت زیاد هست اما کریم مثل تو پیدا نمیشود 

پ.ن دوم :قل اعوذ برب دلتنگی


بسم الله

اینروزا همه دارن دنبال کوله پشتی سبک و کوچیک میگردن برای پیاده روی اربعین و من باز تو فکر کوله سنگینی هستم که هی داره سنگین و سنگین تر میشه و زمان به وقت رفتن نزدیک تر .

یه جور غریبی ترس و وحشت از این بار کج و سنگین و از بانگ الرحیل که تو عالم پیچیده داره وجودم رو میخوره .

موهای سفید سرم زیاد شده و چیزی به رد کردن یه سال دیگه از عمرم و وارد ایستگاه جدید شدن نمونده .ساعت شنی داره دونه های آخر شن امسال رو هم برام مع میشمره و ساعت شنی عمرم افتاده تو سرازیری و سرعت ریزشش خیلی چشمگیره.

همیشه عاشق سفید شدن موهام بودم ، یه حس لذت بخش از بزرگ شدن برام داشت . از بچگی دلم میخواست تجربه اش کنم و حالا که این رنگ عوض کردن افتاده رو دور تند ضربان قلبم نامیزون شده و پای دلم لرزون .

امسال دارم یه جور دیگه به این فکر میکنم که اگه آخرین اربعین عمرم باشه چی ؟ اگه نشه برم و بمونم و این جا موندن برام ابدی بشه چی ؟؟؟

این دوست دارم برای خودم که تو مزار دنیا خوابیدم و راه خیلی طولانی ندارم تا به امر جنابشان بیدار بشم از خواب دنیا و کوبیده بشه پیشونیم به لحد روی صورتم، ازتون فاتحه بگیرم


پ.ن اول : هدیه به همه انبیاء و اولیاء وصلحاو شهدا و ارواح همه مومنین و مسلمین من الازل الی الابد بخوانید فاتحه مع السوره و الصلوات

پ.ن دوم : هدیه به ارواح همه زندگان گرفتار در بند دنیا هم جهت رفع امراض روحی و جسمی فاتحه ای قرائت بفرمایید .

پ.ن سوم :عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند /دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند

پ.ن چهارم : یک کربلا بده اصلا بگو بمیر / یک کربلا به راه خدا بر من فقیر


بسم الله

نقل امروز و دیروز و یه دهه و یه قرن نیست ، نقل هزاره و اندی پیشِ

البت توفیری هم نداره برا مثل منی که تا کارم تو هم نپیچه و کم نیارم وسط معرکه خبری از طالب بودن نیست .

مخلص کلام ، آدمیزاد تا کم نیاره تو نون و سفره و درد و بلا و پر گرفتاری به پرش نگیره حواسش پی گردو بازی ِولی همینکه اوس کریم فیتیله ابتلاء و کشید بالا هوارش بلند میشه که "یا مُنتقم اِنتَقِم " 

غافل از اینکه حضرتش که الهی هممون براش فدا بشیم تو همون هزاره و اندی گیر افتاده محض خاطر بی مقدارِ امثال من که هنوز تا اوقاتشون برا بازیای دنیا خط خطی نشه سراغش و نمیگیرن.

کجان اون جوونمردایی که کمر همت و ببندن و راه بیافتن برات دنیا رو بروبن از همه پست و پلشتیا ؟

کجان اونایی که صداشون نه برا گیر و گورای خودشون که برا صغیر و کبیر مظلوم یمن و فلسطین و کشمیر و میانمار و نیجریه و .به هوار بلند بشه ؟

کجان اون لوطیایی که خونشون و تو مشتشون بگیرن و برات سینه سپر کنن و چشم ببندن رو همه ریاکاریای دنیا و بگن امر امر شماست ؟

کجان اونا کشته مرده هایی که با خونشون راه رو برات آب و جارو کنن و آیینه ببندن همه دنیا رو محض ظهورت ؟

کجان سربازایی از جنس سربازای خمینی تا به فرمان ولی بهر نبردی بی امان آماده باشن؟ 


پ.ن اول: اگر حجاب ظهورت وجود پست من است خدا کند که بمیرم ، چرا نمی ایی.

پ.ن دوم : اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه ، و ضابین عنه، والمسارعین الیه فی قضاء حوایجه، والممتثلین لاوامره، والمحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه 

پ.ن سوم : هوایی رخ یوسف هوای کنعان است 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مظهرایستادگی انواع کلید و کلید فیوزهای حفاظتی و اتوماتیک رادیو جهان شرکت حمل و نقل بار باران سیه باز(خوی) پرو وب پلاس فروشگاه اینترنتی فایل وب نوشت تجهیزات موتورخانه باب اندیشه An Empty Shiny World